معنی نوزادان توام
حل جدول
دوقلو
فارسی به عربی
عربی به فارسی
دوقلو , توام , همزاد
مترادف و متضاد زبان فارسی
با، باهم، همراه، جفت، همزاد
فرهنگ عمید
بچهای که با بچۀ دیگر در یک موقع از یک شکم متولد شود، همزاد، دوقلو،
چیزی که همراه، جفت، و در کنار چیز دیگر باشد، مثل زنوشوهر،
فرهنگ واژههای فارسی سره
همراه
کلمات بیگانه به فارسی
همراه
فرهنگ فارسی هوشیار
هم شکم، دو چیز با هم همزاد همزاد جنابه، با هم (صفتاسم) کودکی که با کودک دیگر در یک هنگام زاییده شده باشد همزاد دو قلو. توامان توامین جمع: توائم. ، جفت (زن و شوهر)، دو چیز همراه.
عصب سه توام
پی سه با هم
لغت نامه دهخدا
ز باغ توام. [زِ غ ِ ت ُ اَ] (جمله) از کنایات است. یعنی آفریده ٔ توام. (شرفنامه ٔ منیری).
واژه پیشنهادی
فارسی به آلمانی
Schneesturm (m)
معادل ابجد
566